ارسال شده توسط فرهاد در 89/7/1:: 2:46 صبح
کاش میدانستم ... به چه می اندیشی ؟؟؟
که چنین گاه به گاه
میسرانی بر چشم.... غزل داغ نگاه !
می سرایی از لب.....شعر مستانه آه !
راز زیبایی مژگان سیاه
در همین قطره لغزنده غم ....پنهان است !
و سرودن از تو
با صراحت ! بی ترس ! .... باز هم کتمان است !
کاش میدانستم ... به چه می اندیشی ؟؟؟
رنج اندوه کدامین خواهش
نقش لبخند لبت را برده ؟؟؟
نغمه زرد کدامین پاییز ...
غنچه قلب تو را پژمرده ؟؟؟؟
کاش میدانستی .... به چه می اندیشم ؟
که چنین مبهوتم ....
من فقط جرعه ای از مهر تو را نوشیدم !!!
با تو ای ترجمه عشق "خدا" را دیدم !!!
آه ای میکده ام !!!
گاه بیداری را
از من و بیخبری هیچ مخواه !
که من از مستی خود هشیارم !
کاش میدانستی ... به چه می اندیشم !!!
کاش میدانستی!!!!
کاش ...
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط شیرین در 89/6/27:: 11:13 عصر
گلم ،دلم
حرمت نگه دار
که این اشک ها
خون بهای عمر رفته من است
غروب شد
خورشید رفت
آفتابگردون دنبال خورشید می گشت
ستاره ای چشمک زد
آفتابگردون سرشو پائین انداخت !
گلها هرگز خیانت نمی کنند.
.
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط شیرین در 89/6/22:: 12:24 عصر
اگر روزی خواستی گریه کنی
به من بگو تا اشکهای زلال دیدگانمان را با هم تقسیم کنیم
اگر روزی خواستی از این دیار بروی
به من بگو ابر را بگویم تا که سایبان تنهائی گامهایت باشد
و هیهات از روزی که در هم شکستی
مرا به نزد خود مخوان
مرا به خود مخوان
که دلی که شکستی
تاب دیدن شکستن تو مهربان را ندارد
__________________
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط شیرین در 89/6/21:: 12:36 عصر
آری دیرگاهیست
قلبم تپیدن را با عشق تو تجربه می کند
چشمان بارانی ام با عشق تو آفتابی می شود
می خواهمت،تا برایت از قصه غصه ها بگویم
می خواهمت،تا شانه هایت را برای اشکهایم کنار بگذارم
می خواهمت،تا عشق را در چشمان بارانی ام بیابی
می خواهمت،تا تاری شبهایم را سپید کنی
می خواهمت،تا قلب شکسته ام التیام شاید یابد
می خواهمت،تا بوی باران پاییزی را با عشق شیرین تو داشته باشم
می خواهمت،آن من،هستی من،عمر من،عشق من،مال من باشی
کلمات کلیدی :